kiwi

کیوی

kiwi

کیوی

  • ۰
  • ۰

lacinia

کلیک کنید

"اما عسل —"

چلپ چلوپ کردن!

آن زمان من دیدم آن آمدن و من توانستم جلو 12،000 $ ابریشم تسلی دهنده سر من —

بسیاری از خشم برحق خود منحرف. در واقع به سختی یک قطره آب حتی با من تماس نگرفته. اما، افسوس، من

پیروزی کوتاه مدت است و در آن زمان من کشیده پایین تسلی دهنده او در حال حاضر به راهپیمایی شد

حمام برای دوباره پر کردن.

حالا او در راه خود را بازگشت. شیشه ای آب به لبه پر شده بود; چشمان آبی او را مانند مرگ بودند

اشعه; او فک مدل دختر مایل گسترده نگاه; و پاهای او... مسیح! من چشمانم را کردن آنها را حفظ کند.

هنوز هم، وجود دارد هیچ زمانی برای آن در حال حاضر. آن زمان برای گرگ به سختی بود. آن زمان برای گرگ به بود

دندان های نیش برهنه.

من آغوش من پس تسلی دهنده ابریشم سفید را حذف، مراقب باشید آنها را درهم در

هزاران مروارید های کوچک است که دست بافتنی بر روی پارچه شده بود. سپس من cocked من آرنج مانند

مرغ بال دادن دوشس خشمگین چیز، من عضله دوسر توانا. در با صدای بلند گفتم،

صدای صریح "شما که آب من نادین پرتاب جرات نیست. من جدی است! من به شما اول می دهد

دو لیوان از خشم، اما دوباره و دوباره انجام آن باشید... خوب، مثل سلاح سرد بدن مرده است

هنگامی که آن را در کف در استخر خون دروغ گفتن است! این بیمار لعنتی!"

که به نظر می رسید به او پایین آهسته--اما فقط برای یک ثانیه. گفت: در لحن تمسخر "شما متوقف خواهد شد

خم سلاح های خود را به لطفا? شما نگاه کنید مثل ابله لعنتی!"

"خود را خم نمی شد من را آغوش من،" آغوش من unflexing گفتم. "شما فقط خوش شانس به شوهر که در

در چنین شکل بزرگ. حق، مامانی؟" من با لبخند من لبخند گرمترین در او. "در حال حاضر اینجا حق این دریافت بیش از

دوم و من یک بوسه بده!" حتی در حالی که کلمات من فرار من می دانستم که من اشتباه بود.

"شما را بوسه?" دوشس sputtered. "دارید، من شوخی فرض?" نفرت dripped خاموش

کلمات بسیار او. "من یک اینچ از برش توپ خود را و آنها را در یک کفش من چسبیده بود

جعبه. سپس شما هرگز آنها را پیدا کنید!"

عیسی مسیح، او مورد آن درست بود! او گنجه کفش اندازه دلاور بود و می خواهم من توپ

برای همیشه از دست داده است. با نهایت تواضع گفتم، "لطفا به من بدهید که فرصتی برای توضیح محترم — منظورم

مامانی. لطفا، من شما گدایی هستم!"

همه در یک بار چهره او را برای نرم کردن آغاز شد. "شما نمی تونم باور کنم!"، از طریق snuffles کوچک گفت. "چه

من شایسته این بود؟ همسر خوب من. همسر زیبا. هنوز دارم شوهر است که می آید در خانه

تمام ساعات شب و مذاکرات در مورد دختر دیگری در خواب خود را!" او شروع به ناله با تحقیر:

"Uhhhhh... ونیز... من ونیز است."

عیسی مسیح! آن Quaaludes قاتل واقعی گاهی اوقات می تواند. و حالا او گریه میکرد. این بود

فاجعه کامل. پس از همه، چه شانس من از پشت او را به تخت گرفتن در حالی که او گریه داشت؟

من نیاز به تغییر چرخ دنده ها در اینجا آمد تا با استراتژی جدید. در تن صدا به طور معمول می باشد.

کسی که در لبه یک صخره و تهدید به پرش ایستاده است "را پایین شیشه از گفتم

آب، مامانی و گریه توقف. لطفاً. من همه چیز، واقعا می تواند توضیح دهد!"

  • ۹۷/۰۹/۲۲
  • saeed saeedi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی