kiwi

کیوی

kiwi

کیوی

  • ۰
  • ۰

IjWgTHzsCtr

کلیک کنید 8 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری »؟!.... کیو میگی «: پرینازچشم های درشت راکمی ریز کردوگفت -بابا همسایه ی بغل دستون رو میگم...دارند وسایل هاشون رو خالی می کنند کتابهایش را دسته کرد و به کناری گذاشت.... -خب به سلامتی ، جای خانوم کریمی اومدند، خدا کنه زیاد شلوغ و پلوغ نباشند. - نه بابا فکرنمی کنم، یه پیرزن وپیرمردبودند.وقتی زنگ خراب تون روفشار می دادم تا بلکه خدا بخوادودرو باز کنی رفتم تو نخشون،یه پسر خوش تیپ و خوش هیکل هم کمکشون می کرد. نمی دونی چه تیکه ایی بود،قد بلند ، حدود هشتاد، نود، هیکل ورزشکاری ،چارشونه، سبزه و چشم ابرو مشکی، دلم براش ضعف رفت، فقط یه عیب داشت....! پرینازبا چشمهایی متعجب پرسید: چه عیبی....!؟ مژگان در حالی که ازروی پله های سنگی حیاط بلند می شد گفت: -بزرگترین عیبش حیا بود،حتی یه نیم نگاه به من هم نکرد.

  • ۹۸/۰۵/۰۳
  • saeed saeedi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی