kiwi

کیوی

kiwi

کیوی

  • ۰
  • ۰

UaRFgjyNgZf

کلیک کنید 6 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -خب اکثرا اره.... خیلی هاشون میترسن که نوه هاشون مثل نگار بشه...!اون عده ایی هم که میگن ما مشکلی نداریم سرشون به تنشون نمی ارزه..... -میگم پریناز بیابرو زن این پسر عموت شو اگه از لاغری،بد قواره ایش صرف نظر کنیم ای همچین هم بد نیستا.....مگه نمیگی کارواش داره و پولداره....! بابا یه حالی بهش بده دیگه...! پریناز با حرص کتابش را به سمی اوپرتاب کرد . -منحرف بی ادب ..... اخ ..اخ یادم نبود تو پنج « : مژگان به سختی خنده اش را فرودادوگفت سال از من کوچکتری....باید ملاحظه ی چشم وگوش بچه رو هم کرد..... لیلا خانوم بادیدن مژگان از پشت پنجره سگرمه هایش را در هم کشید هیچ وقت ازاین دوست دخترش که قدمت دوستی شان به دو ماه هم نمیرسید ،خوشش نمی آمد، اما به قول خودش سیاست به خرج میداد تا به وقتش سرش را به طاق بکوبد....!سینی استیل را برداشت دوتا چای رنگ و رفته درون استکانهای کمر باریک ریخت و به حیاط رفت.... مژگان با دیدن لیلا خانوم با صدایی رسا گفت: -سلام لیلاخانوم چرازحمت کشیدید، نگارجون چطوره....؟

  • ۹۸/۰۵/۰۳
  • saeed saeedi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی