kiwi

کیوی

kiwi

کیوی

  • ۰
  • ۰

OWnUJvJoGBq

کلیک کنید 7 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -سلام خوش آمدی...شکر خدا مثل همیشه ست، برای اون بهتری وجود نداره...! آفرین دخترم «: لیلاخانوم نگاهی به کتابهای کناردست پرینازکرد گفت » اومدی با هم درس بخونید که »... بله...یعنی می خواستیم بخونیم « : مژگان با کلماتی بریده بریده گفت مامان مژگان اومده دنبالم بریم یه دوری «: پریناز به دادش رسیدوگفت »؟.. بزینم، اجازه میدی لیلاخانوم نگاهی به چهره ی دختر ارشدش انداخت، مدتها بودکه، بی هیچ شکایتی به مسافرت نرفته بود.اماازاین دوست که دوران آشنایشون به دوهفته هم نمیرسیدخوشش نمی آمد،سگرمه هایش درهم کردوبا « قیافه ای حق به جانب گفت والله دخترم اجازه ی پریناز دست باباشه من کاره ایی نیستم بگذار باباش » بیاد بعد اجازش و بگیر پرینازدمغ از این محدویت های بی حد و اندازه کتابش را به کناری ببخش مژگان جون مامانم بدون اجازه ی پدرم آب هم « انداخت و گفت »... نمیخوره مژگان دستی به چتریای لختش کشید و کمی با آن کلنجار رفت و سپس بابا بی خیال باشه دفعه دیگه !منم همچین حوصله ی این محله ی «: گفت » داغون رو ندارم راستی ،همسایه ی جدید تون مبارک

  • ۹۸/۰۵/۰۳
  • saeed saeedi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی