kiwi

کیوی

kiwi

کیوی

  • ۰
  • ۰

stXoFmYN

کلیک کنید 4 [ T y p e h e r e ] همسایهی پری -به به میبینم درسخون شدی... بابا یواش ترپیاده شو با هم بریم.! پریناز کنارش نشست و موهای بلند و مواجش را که روی شانه رها شده بودرا بایه کش مشکی نازک محکم بست وگفت:نه بابا یکی تو سر خودم میزنم ده تا توسرکتابها، هیچ رقمه توی این کله ام نمیره، که نمیره! مژگان که انگارتازه چیزی به ذهنش رسیده باشد با حالت تهاجمی گفت:ببینم پرینار از ظهرتا حالاپنج تا پیامک فرستادم برات چرا جواب ندادی؟ با حالت معصومانه ای گفت:به خدا هیچی نگرفتم بیا اینم گوشی ام... مژگان نگاهی از سر تحقیر با موبایل انداخت . -دخترتوهنوزاین گوش کوب رو دستت می گیری؟این که نه صفحه اش سالمه نه دگمه هاش کار می کنه.....! پرینازبا حرص گوشی اش را از دست مژگان گرفت . -خودم میدونم لازم نیست که توهم بیادم بیاری.. حالا چیکار داشتی....؟ مژگان نگاهش را روی صورت گرد وچشمهای خوش ودرشت وحالت وپوست گندمی پریناز چرخی دادو با لحن پر تمسخری گفت:

  • ۹۸/۰۵/۰۳
  • saeed saeedi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی